### این 3 جوان از کف خیابان گیشا درآمد میلیونی دارند###

ساخت وبلاگ

آنها 3 نفرند؛ كنار پیاده‌رو می‌نشینند و پولدرمی‌آورند. كارشان را دیوانه‌وار دوست دارند. در كنار كار، دوست دارندپول هم در بیاورند، اما نه دوست دارند این طرفی باشند و نه آن طرفی؛ نهدوست دارند فقط برای پول كار كنند و نه دوست دارند بی‌خیال آن شوند.


تیریپ‌شان، خیلی هنری و خاص است؛ جوری كه شاید بیرون از این پیاده‌روآنها را ببینید، فكر كنید كه بچه مایه‌دار هستند. البته این كار را هم باتعصب خاصی دنبال می‌كنند و از سر استیصال به آن روی نیاورده‌‌اند. البتهبدشان هم نمی‌آید كه پول خوبی دربیاورند؛ پولسازی هم، یكی از هدف‌های‌آنهاست. یك رفیق باحال هم توی این راسته دارند؛ یك فلوت‌زن میانسال كه باآنها رفیق است. می‌گویند زمانی كاسب بوده و ورشكست شده و طی این 4 سال،مدام او را می‌بینند و دایی صدایش می‌كنند. دایی، راسته پیاده‌روهای گیشارا گز می‌كند و بالا و پایین می‌رود. آنها به ما می‌گویند كه خلاقیت،لازمه پولسازی است و به ما می‌گویند كه در پیاده‌روهای گیشا، چه خبر است.راستی، آنها جلوی یك آژانس هم كار می‌كنند؛ جایی كه صاحبان آژانس، حسابیهوایشان را دارند و به قول بچه‌ها، یك‌جورهایی اسپانسرهایشان هستند.

خب، سروكله شما از كی، توی گیشا پیدا شد؟

بهروز: تقریبا از 4 سال پیش. اصلا این ناحیه را ما باب كردیم كه گروهیبیاید و گوشه پیاده‌رو بنشیند و ساز بزند. در آن زمان، در قسمت‌هایی ازشهر، آرام آرام این كار داشت باب می‌شد. ما هم اینجا را شناسایی كردیم ومستقر شدیم. محله خوب و راحتی هم هست. روز اولی هم كه اینجا آمدیم، منبودم و نوید و یك نفر دیگر كه از ما جدا شد.

این همه جا، حالا چرا اینجا؟

بهروز: راستش آمده بودیم همین فست فودی كه پایین‌تر است، غذا بخوریم.پول نداشتیم. ساز ما، پشت ماشین بود. من فلوت داشتم و نوید هم گیتار. برایامتحان هم كه شده، رفتیم و نشستم و ساز زدیم تا ببینیم پولی درمی‌آید یانه. دیدیم 10هزار تومانی درآمد. ما هم خوشمان آمد و پول غذا را حسابكردیم. بعدش فكر كردیم ایده خوبی است. البته همه‌اش هم این نبود. من ونوید از بچگی ساز می‌زدیم. بعد به این فكر كردیم كه كاری مرتبط با هنرمانانجام بدهیم. این اتفاق هم كه افتاد، دیگر عملی‌اش كردیم.

مگر جای دیگری برای ارائه كارتان وجود نداشت؟

بهروز: برای من كه خیلی راحت است، چون درسش را می‌خوانم. توی تالاررودكی هم امكانش وجود داشت كه كنسل شد. خیلی‌ راحت می‌توانم خیلی جاهابروم.

پس چرا این روش را انتخاب كرده‌اید؟

اول اینكه خیلی لذت‌بخش است. دوم اینكه من و نوید و پوریا، خیلی بهموسیقی معتادیم. خودم اگر یك روز اینجا نیایم و هنرم را ارائه ندهم، دچارمشكل می‌شوم. بالاخره این روش هم، چیزهایی را به آدم یاد می‌دهد تااجراكننده خوبی باشد. من توی دانشگاه، به كسانی كه موقع ساز زدن خیلی راحتهستند، توجه زیادی می‌كنم. این روش و همچنین ساز زدن توی كافه و جاهایدیگر هم، این راحتی در كار را به ما منتقل می‌كند و یاد می‌دهد. اصلاآزادی‌ای به آدم می‌دهد كه وصف‌ناپذیر است.

از كافه حرف زدید. چرا كافه را برای ساز زدن انتخاب نكردید؟

پوریا: علتش این است كه در كافه، یك قشر خاصی می‌آیند تا موزیك ما راگوش كنند. بخش دوم قضیه این است كه ساز زدن در كافه، از نظر اقتصادی،محدودیت‌های خاص خودش را دارد. یكی از هدف‌های مهم ما در این روش، پول درآوردن بود. الان شرایط جامعه ما به گونه‌ای است كه نمی‌توان به راحتی كارپیدا كرد و روی درآمدش حساب باز كرد. به این فكر كردیم كه در نگاهخلاقانه‌تر و ریزتر، چه كاری می‌توانستیم بكنیم كه دیگران قادر به انجامشنبودند و به این روش رسیدیم. درآمد كافه هم جوری نیست كه بالاخره بشود رویآن حساب باز كرد.

پس نمی‌خواستید محدود باشید؟

پوریا: مردم ما عادت ندارند توی خیابان، به صداهایی جز بوق و داد وبیداد و... گوش كنند. ما داریم شرایطی مهیا می‌كنیم كه برای چند ثانیه همكه شده، گوششان از این صداهای آزاردهنده رها شده و درگیر صدایی دیگر شود؛صدایی كه می‌تواند به آنها قدرت تامل بدهد.


 

بروبچه های قزوین...
ما را در سایت بروبچه های قزوین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsan91 ehsan91 بازدید : 1698 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1391 ساعت: 16:28

نظر سنجی

آیا با وجود انجمن این سایت به این گونه مطلب قرار دهد یا نه گزینه مورد نظر خود را انتخاب کنید؟

خبرنامه